-
فرصتی دوباره
دوشنبه 14 مردادماه سال 1392 02:23
فک می کردم با این مریضی همه چیز داره تموم می شه. همه چیز و همه آرزوها،برنامه های نا تمام که همش به فردا واگذارشون می کردم.همش ذهنم درگیر این مسئله بود که واقعا به همین سادگی همه چیز تموم می شه و امیدهام، نامید می شن.یاد روزهائی افتادم که به آقا گفتم دکترها گفتن شیش ماه دیگه فرصت داری اون موقع فک کردم ،دارم امید می دم...
-
همه بخوانید
یکشنبه 13 مردادماه سال 1392 19:07
از همه کسائی که دوستم دارن و من براشون مهمم ،تشکر می کنم و می خوام بدون دنگ و فنگ ورسم ورسوم در آغوششون بگیرم و تا دیر نشده ببوسمشون و خالصانه بهشون ابراز محبت کنم. خدا رو شکر شما خوبها دور واطرافم هستید و هر وقت احساس ضعف و سختی و ناراحتی کردم دست پشتیبان و محبتتون رو پشتم دیدم. خودمو خوشبخت احساس می کنم که دوست و...
-
یادش بخیر ،صفای دنیای کودکیمون
یکشنبه 13 مردادماه سال 1392 18:37
زندگی یه جور سرگرمی و بازی و مشغولیات کودکانه است.شاید اینطور که ما فک می کنیم که همه چیز باید قائده داشته باشه نیست و یه قوانینی طبیعی و کاملا علمی حوادث و وقایع رو می سازن و ما جهان سومی ها، دست صد نسل قبل و بعد و توش دخیل می کنیم هزار تا دلیل بی ربط که دور از ذهنه براش می سازیم. به نظرم دنیا اینقدر که ما فک می کنیم...
-
نقطه سر خط
یکشنبه 13 مردادماه سال 1392 18:22
چرا وقتی حواسمون از نحوه زندگی پرت می شه یه دفعه تا ناکجا آباد می ریم.آنقدر ادامه می دیم که یادمون می ره به جائی رسیدیم که اصلا تصور اینکه اینطور بشیم رو نمی کردیم و تا گلو تو گل فرو رفتیم. یه دفعه به خودمون می آئیم می بینیم گرد روزمرگی رو دلمون نشسته و ما تو زمونه و مشغولیاتش گم شدیم. یادمون میره می خواستیم آدم بزرگی...
-
شوخیه جدی
جمعه 11 مردادماه سال 1392 03:57
خیلی موقع ها ناگاه شوخی وخنده ها جدی می شن و نمی دونی باید بخندی یا به حال خودت گریه کنی یا از عاقبت مقدر بترسی. قطعا اراده همه چیز با ما نیست و ما مجبور به خیلی مقدراتیم ولی می تونیم پذیرش داشته باشیم و خدا رو شکر کنیم
-
الحمدا....
چهارشنبه 9 مردادماه سال 1392 20:15
بعضی وقت ها که کمی و برای چند مدت احساس بی چیزی و فقر می کنم یادم می ره عمری ایست کسی دیگه روزیم را داده و مرا واسطه روزی دیگرون ساخته ،از خودم شرمم می شه که چرا نگران نیازهای آینده شدم در حالی که کوچکترین نقش تو برآورد نیازهای گذشته ام نداشتم.
-
شب قدر
چهارشنبه 9 مردادماه سال 1392 20:14
قدر است و من هنوز قدرم را ندانستم و حتی فلسفه قدر را هم نفهمیدم. نمیدانم چرا اینگونه مقامت دادند و چه شده که افضل لیالی شدی. فقط می ترسم امشب چیزی را بین بنده ها خرج کنند که من از آن غافل باشم و از خسران دیدگان،پس شما دعایمان کنید که جا نمانیم.
-
طرحی نو دراندازیم
جمعه 14 تیرماه سال 1392 03:00
امکان نداره ما راه درست رو بریم و محصول پر از نقص نسیبمون بشه ،ویا راه اشتباه و بریم و محصول عالی سهمش بشه. این حرف کاملا درسته که گندم از گندم می روید جو زجو! بنظرم ما باید در مسیر ساختن زندگی دنیائیمون ،جوامع پیشرفته دنیا رو الگوی خودمون قرار بدیم در خصوص مسایل معنوی هم عرفا رو سرمشق خودمون قرار بدیم. قاطی کردن این...
-
حرف حق
جمعه 14 تیرماه سال 1392 02:38
باید تاریخ را خواند ولی نباید در تاریخ ماند.همه مشاهیر جهان مرتبه ای از نبردبان ترقی اند،باید از آنها بالا رفت نه در آنها متوقف شد. نباید دائم حافظ و مولوی شناسی ها کرد ودر آن متوقف ماند وقتی حرفهای جدید تری هست که به زمین مانده.حرفائی که باید در باره آنها زیاد گفت و شنود و مباحثه صورت بگیره.بعضی حرفا هیچ وقت کهنه نمی...
-
چرخه حیات
جمعه 14 تیرماه سال 1392 02:21
وقتی فکر می کنم میلیارد ها بشر نسل به نسل ،سینه به سینه از اولین انسانها تا متمدن ترین بشر،همه وهمه برای ساخت اعتقادات، فرهنگ.تمدن،تکنولوزی،علم و دانش و معرفت تلاش بی وقفه داشتند و فقط گسستگی چند سال می توانست این تمدن را نابود سازد،پی می بریم زحمات تاریخ بر دوشان ما چقدر وزین و مسئولیت ما چقدر حساس و مهمه! زندگی...
-
نعمت سلامتی
جمعه 14 تیرماه سال 1392 01:59
امروز یکی از دوستان نصیحت دلنشینی در خصوص سلامتی بهم داد. گفت سلامتی در دستان ماست و نباید کوتاهی هامونو گردن زمین و زمان و خلق و... بندازیم. باید اول به فکر سلامتی خودمون باشیم و حداقل روزی نیم ساعت برای خودمون وقت بزاریم . باور کنید وقتی که محتاج بشیم خیلی تنها می مونیم پس سعی کنیم ابزارهای استقلال مونو مستهلک نکنیم...
-
تقصیرش چه بود
جمعه 14 تیرماه سال 1392 01:47
90/7/13عجب روز عجیبی تو زندگیم بود! از اون روز تا حالا مثل برق و باد گذشت و من هنوز هم نفهمیدم تقصیر اون چی بود و به چه گناهی محاکمه شد و در چه دادگاهی محکوم به نیست شد. گردش روزگار چرا اینقدر لگام گسیخته،بی وفا ،غیر قابل کنترل و بی قانونه؟ زمونه چهره ای خاص از خودشو تو هر دوره ای،بهمون نشون می ده. بازی دادن ،سرگرم...
-
بهم بگیدحقوقم چیه نه تکلیفم
چهارشنبه 22 خردادماه سال 1392 02:11
چقدر دوست داشتم بی ملاحظه در مورد اعتقاداتم بنویسم. دلم یه تغییر واقعی می خواد. مدتهاست تو سیستم و سازمان دولتی خدمت می کنم و با وجود به اینکه خیلی حقیقت ها رو می بینم متاسفانه مجبورم خودمو بزنم به کوچه علی چپ. واقعا از خودم شرمنده ام که اسیر یه لغمه نان و وابسطه به نیازهای کوچک روزمره شدم . خدایا چرا هموطنانم اینطور...
-
رباعی
شنبه 18 خردادماه سال 1392 02:56
پیش از من و تو لیل و نهاری بودست گردنده فلک نیز به کاری بودست هر جا که قدم نهی تو بر روی زمین آن مردمک چشم نگاری بودست
-
خمره شکسته
شنبه 18 خردادماه سال 1392 02:53
خمره شکافدار،خجل از قطراتی بود که هر روز در هنگامی که پیر زن روستائی که از چشمه آب می آورد و ازش می ریخت بود. او می دانست پیره زن ،چقدر سختی می کشد.پس رو به خاتون کرد و گفت:نقصم را می دانم و ضعف در امانتداریم را سزاوار شکستنم دانستم. خاتون گفت:هرانچه را که ضعف تشخیص دادیم را نباید محکوم به عدم بدانیم. من نیز در سر...
-
دستگیر باشیم نه پاگیر
شنبه 18 خردادماه سال 1392 00:32
خیلی مواقع شعارهای قشنگی می دهیم ولی حرفا فقط در قالب شعار باقی می مونه. بعضی مواقع می خواهیم از کسی که دوستشان داریم،دستگیری کنیم و نقش موثر و مفیدی در جهت ارتقا و پیشرفتش ایفا کنیم که متاسفانه پاگیرشون می شیم.خیلی از کسائی که دوستدار ما هستن هم همینطورن،خدا انشا ا...سایشونو بر سر ما مستدام کنه ولی بهتر بجای پاگیری،...
-
خوابم نمی بره
دوشنبه 13 خردادماه سال 1392 02:04
شبه خواب از چشمام رفته و ذهنم خیلی شلوغه. نمی دونم باید بخوابم تا آروم بشم یا آروم بشم تا خوابم ببره. اینم از درد سرای پیر مردیه! لطفا برای به آرامش رسیدن یه پدر پیر دعا کنید.البته نه آرامش ابدی ، دنیوی
-
کاش هیچوقت ازت جدا نمی شدم
دوشنبه 13 خردادماه سال 1392 01:37
کاش می شد هر آنچه رو که دوست نداشتیم اتفاق بیافته رو با کنترل زد یا دیلیت پاک می کردیم یا کپی و پیس تو دنیای واقعی کارائی داشت.کاش می شد هر جا زندگی که به مزاجمون سازگار نیامد و از اول نوشت.کاش خیلی چیزای با ارزش و برای چیزای کم بها، اینقدر ساده از دست نمی...
-
کجاست اون روزها
دوشنبه 13 خردادماه سال 1392 01:28
نمی دونم آیا می شه حتی برای یک شب هم که شده بی غم وغصه و مشکل سر کنیم. آیا می شه بازم مثل گذشته ها به اوج آرامش برسیم و دغدغه هامون قهر یکساعته دوستمون باشه. خدایا چقدر در آرامش بودیمو نمی دونستیم،و چقدر دست و پا زدیم تا چیزی رو که داشتیم و ازش غافل بودیم و بدست بیاریم!!!!
-
از پشه یاد بگیریم!
پنجشنبه 9 خردادماه سال 1392 18:10
بزرگترین و با مقامترین افراد چه از لحاظ مالی ،معنوی و منصبی هم درگیر مسایل پیش و پا افتاده خیلی ابتدائی می شن.آب ،غذا، خستگی،شهوت حتی گزش پشه و مگس و امثالهم....که نه رهبر می شناسه و نه رعیت،عالم بودن و جاهل بودن توش تاثیر نداره. این مسله دو نکته داره: 1-هر که باشی وهر کجای مسیر باشی فوق العاده نیازمندیم و دفع شر حتی...
-
حبل ا....
پنجشنبه 9 خردادماه سال 1392 01:48
روزها از پی هم با سرعت غیر قابل تصوری در گذر است و اگر نجنبیم در گذر زمان جا خواهیم ماند. گهگاهی می اندیشم که این سیل خروشان روزگار،به کجا قرار است ببردمان و من در این هزار راه پیچ در پیچ،کجای مسیرم و چه باید بکنم و چطور مسیر خروج را بیابم. بی معلم و راه بلد حقیقت گمه و دست نیافتنی!!
-
نعمت سلامتی
سهشنبه 7 خردادماه سال 1392 01:42
امروز همراه یکی از بستگان رفته بودم بیمارستان و آدمهائی رو دیدم که چه سخت با مشکل بیماری های خطرناک دست و پنجه نرم می کنن. از طرفی خدا رو شکر کردم که توفیق تدبر در سلامتی و سپاس از صحت، در یافتن لحظات و با کمترین هزینه بهم عنایت فرمود .می شد این تلنگرها به واسطه بیماری خودم یا عزیزترین هایم به من زده می شد. خدارا شکر...
-
بوی خوش
دوشنبه 6 خردادماه سال 1392 02:03
وقتی تو باغ یا به گلستان بری و بوی گل و میوه به مشامت نرسه یا باید به خودت شک کنی یا به باغ و میوه و گل و گلستان!!!! نمی دونم، ایراد از گلستان ماست که ازش بوی خوشی نمیاد، یا ایراد از خود ماست که شمیم بهاری رو استشمام نمی کنیم. بگذار باری دیگر امتحان کنم، و با تمام وجود دمی عمیق فرو برم، شاید رایحه ای به مشام برسه....
-
خاطرات کودکانه
دوشنبه 6 خردادماه سال 1392 01:48
یادش بخیر فکر می کردیم دیده می شویم ،شنیده می شویم ، شور می شویم،خوانده می شویم،موج می شویم،قدرت ونور می شویم و در خانه آریا ئیان چون لامپ می درخشیم و سیل می شویم و دشمنان را اول، می شوئیم با خود به دریا می بریم و اگر مقاومت می کرد، در هم می شکستیم شان . اما وای بر رویاهای کودکانه و پاک ومقدسمان، یادمان رفته بود...
-
به گمانم خداهم تنهاست
دوشنبه 6 خردادماه سال 1392 01:38
یه وقتایی مردم در ابراز احساسات منفعلانه ومنقلبانه رفتار می کردند و تابع احساسات، فداکاری ها و ایثارها را خلق کردند. بعد به خودشون اومدنو احساس باختن و شکست، اونها رو مقتصد و تاجر صفت و متفکر کرد. صاحب شدن صاحب چیزائی که براش جنگیدن.صاحب فتوا شدن. اولش به فکر مصلحتها بودن بعد مصلحتها رو رقم زدندو مصلحت سازی کردند....
-
درخت اندیشمند
دوشنبه 6 خردادماه سال 1392 01:19
درخت پیر و تنومندی در جنگل،ما بین درختای دیگه قد علم کرده بود.خبر آمد" تبری" برای نابودیشان در راه است. که در این هنگام درخت پیر به لرزه افتاد. جوانتر ها گفتند: تو با این همه قدرت از تکه آهنی ترس داری؟ او نگاهی اندیشمندانه بر آنان انداخت و گفت: ترس من از آهن نیست، از دسته چوبی« تبر» است که از جنس خود ماست و...
-
دیدنی ها ی رهگذران
دوشنبه 6 خردادماه سال 1392 01:06
یکی از سرگرمی ها و تفریحات قدیمی من، نشستن بر سر گذر شلوغ و دیدن و زیر نظر گرفتن رفتار، عمل،حرفها،شوخی،حالات....مردمیه که بدون توجه دارن گذر میکنن و من با رصد این کنشها و واکنشها سعی می کنم احساسات،و معضلات و مشکلات و شادی های اونها رو حدث بزنم. تو این حدثها خیلی چیزها دستگیرم می شه و این کار منو با آدمهای...
-
درد دل
یکشنبه 5 خردادماه سال 1392 18:14
خیلی موقع ها اونقدر حرف تو ذهنمون هست که نمی دونیم از کجا شروع کنیم بخاطر همین ساکت می مونیم و وقتی تعادل نسبی و درد دل کمتری داریم پرحرفتر می شیم. فک کنم اگه هر وقت آدم کم حرفی سر راهم قرار گرفت که حوصله حرف زدن نداشت رو بتونم به حرف بکشونم چیزهای زیادی رو دستگیر خودمو و اون می کنه. همیشه دلهای شکسته با ارزشتره...
-
حادثه
سهشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1392 01:34
آیا حادثه ما را می سازد یا ما حادثه سازیم همیشه می خواستم لگام زندگیمو خودم به دست بگیرمو مرکب زمونه رو به اراده خودم بر مهد زمین به حرکت در آورم.ولی در هر لحظه و حالات روحی و روانی و شرایط ،نوع خاصی از اندیشه، تفکر و اعتقاد بر من مستولی شد و با تغییرشرایط ،من به کلی تغییر کردمو آدم عوضی قبلی خودم شدم که هیچگاه فکر...
-
باز آمدم
سهشنبه 24 اردیبهشتماه سال 1392 01:12
تا زیر پاهام محکم شد و شرایط بهبود یافت،یادم رفت چه حالی داشتم و چه عهدی با خودمو خدایم بسته بودم.وقتهائی که تو سونامی حوادث گیر افتاده بودمو دست و پای بی حاصل می زدم، بدون اینکه ربطی به ما و تلاش ما داشته باشه دست ما رو گرفتی و رهاندیمون. و اضطراب و دلشورگی و نیازهامون رو به آرامش و فراغت واجابت مبدل ساختی و کوچکترین...