یه دفعه چی شد
نمی دونم چی به سر دورو اطرافی هام داره میاد تو مدت کمی چقدر مرگ ومیر دورو ورمون پیش میاد!!!!
از بعد از آقا خدابیامرز خیلی هارو از دست دادیم چه تو فامیل چه دوست آشنا اصلا نگاهم به مرگ تو این سالها متفاوت شده دیگه به نظرم حادثه ها خیلی متاثرم نمی کنه. میدونی یا نفر بعدی مائیم یا بازم مرگ عزیزی رو درک می کنیم جزء این نیست.
یادم میاد چند سالی شاید 15-20 سالی مرگ نداشتیم تا اینکه یه دفعه سیل مرگ و میرها بهمون سرازیر شد مرگ مشاهیر هم شده غوز بالا غوز.
امروزم پسر عموی ناکام زنم به رحمت خدا رفت. چه ناغافل!!!!
واقعا چه دنیای مسخره ای تا میای بسازیش خراب می شه و تا میای آبادش کنی ویران می شه!!
هر چی تو دنیا دست و پا بزنیم بیشتر فرو میریم و هر چی اوج بگیریم محکمتر زمین می خوریم و هر چی جدی تر می گیریمش بیشتر بازیمون می ده و هر چی بیشتر طلبش می کنیم کمتر به دستش میاریم و قطعا هر آنچه با این همه زحمت بدست میاریم از مادیات و معنویات همه رو یکدفعه از دست میدیم.
واقعا زندگی بی معنا بی معرفته!!!
لعنت به این عروس هزار داماد
لعنت به این عروس هزار داماد ؟؟؟؟؟؟
معنیش رو نمی فهمم ؟ اصتلاحه ؟
دنیا چه بی وفاست و گور چه بی رحم
برای من چند سالی میشه که دیگه زندگی بی معنا و بی ارزش شده
دیگه هیچ انگیزه ای برای ادامه ی زندگی ندارم ؛ مخصوصا از شهریور 93 همون یه زره انگیزه ای که داشتم تو من کشته شد و به طور جدی مرد
و من احساس می کنم یه مرده ی متحرک هستم
عروسی که هزاران داماد و به حجله برد و به همه بی وفائی کرد عجوزه ای که خودش بزک می کنه باطن بد و ظاهر زیبا
شاید همین دیدی هم که داریم نسبت به زندگی و مرگ، نتیجه همون پست قبلیت باشه. شاید باید دیدمونو نسبت به خیلی چیزهای زندگی عوض کنیم. شاید باید کل مسیر زندگیمونو عوض کنیم. شاید باید حتی نحوه زندگی کردن و فکر کردنمونو عوض کنیم....اصلن شاید قبلن هم مرگ و میر و مشکلات بوده و شاید بیشتر هم بوده. ولی ما یاد گرفته بودیم جور دیگه نگاه کنیم و انقد اذیتمون نمیکرد. شاید به یه مذکر احتیاج داریم حتی...
شاید
انقدردرگیرجزییات زنده بودن شدیم که اصل زندگی داره یادمون میره
زندگیمونو هزینه زنده ماندن می کنیم
همیشه مرگ بوده با بالارفتن سنمون, تجربمون ,وتغییرمدل زندگیمون دیدمون بهش یه جوردیگه شده
همیشه اینقدر نبوده