-
پاورقی
جمعه 24 اردیبهشتماه سال 1395 14:20
حدود 15 ماهه که ننوشتم ولی برگشتم و یه سری به وبلاگ خودمو دوستام زدم یه حس عجیبی بهم دست داد. وقتی پستهایی که یه وقتی از درد درونم نشات گرفته بود میخونم حس عجیبی بهم دست می ده . الان با آنکه بازم با اون حرفا ارتباط برقرار می کنم ولی دیگه شرایط خیلی عوض شده و دغدغه هام مدلش تغییر کرده .گذشته هام مثل یه دفترچه خاطرات تو...
-
مثل ناصرخسرو
سهشنبه 21 بهمنماه سال 1393 08:58
یکی از رفقا تو سن ن37-38سالگی استارت درس خوندن زد و از سیکل شروع کرد و این ترم لیسانس حقوق ثبتی رو گرفت و برای کارشناسی ارشد شرکت کرد.اوایل که شناختمش سطح حرفاش خیلی پایین بود و الان احساس می کنم پیشش کم میارم چون از این آدمهایی نیست که الکی مدرک گرفته باشه بلکه عاشقانه درس می خونه. خیلی بهش غبطه می خورم بارها ازش...
-
فقط خدا
دوشنبه 29 دیماه سال 1393 00:04
طلب حاجت از مردم عاقبت خوبی نداره به قول امیر علی (ع)یا منت میشه یا خفت
-
backspace
یکشنبه 28 دیماه سال 1393 23:24
تو یه زمانی قرار گرفتیم که حادثه ها و اتفاقات با سرعت زیادی در حال رخ دادنه اونقدر که خیلی هاشونو نمی تونیم درک کنیم یا احساسی برای اون حوادث بروز بدیم. قبلنا اتفاقا با تانی و طیب بیشتر حادث می شد یا شاید ما اینطور فک می کردیم شاید هم الان حساس تریم. نمی دونم ولی در حال حاضر به خیلی از حادثه های بزرگ فرصت عکس العمل...
-
زاد توشه
یکشنبه 28 دیماه سال 1393 23:11
خیلی موقع ها شنیدم که فلانی آخر عمری یه طوری شده بود، اینگار می دونست ،یا کم حرف شده بود یا حرفای عجیب می زد. مثل اینکه دل آگاه شده بود. مدتها این تفکر رو مسخره می کردم تا چند موردشو خودم دیدم به نظرم آدمهای آگاه می تونن از همین رفتارهای علامت گونه، مرگ افراد رو پیش بینی کنن. البته احتمالا خود افراد اگه زنده دل نباشن،...
-
دست به عصا
یکشنبه 28 دیماه سال 1393 22:52
چه دست به عصا راه بریم چه بدویم و چه سوار ماشین آخرین سیستم با سرعت بالا طی مسیر کنیم از انجا که هستیم عبور می کنیم . نکته اینجاست که در مسیر درست و جهت صح ی ح باشیم هر چه سرعت تر بریم بیشتر راه طی می کنیم ولی احتمال تصادف زیاد می شه و آسیبمون هم نسبت موافق با سرعتمون داره اینطور هم که به نظر می رسه آخر دنیای ما هم هر...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 آذرماه سال 1393 22:48
-
غرور
دوشنبه 24 آذرماه سال 1393 22:20
غرور مهمترین عامل بدبختی آدمهاست حتی اونایکه چند ده سال خودسازی کردن و حواسشون به خیلی چیزاشون هست. به نظرم هیچ کسی از غرور مصون نیست حتی عارفای بزرگ یا کسایی که درس اخلاق می گن برای هر کدوم از انسانها غرور به نحوی خاص تجلی می کنه.خیلی ها از جمله خودم رو ناغافل گرفتار این قضیه می بینم.چرا ما آدمها به هرجاکه میرسیم و...
-
آرامش کجاست
سهشنبه 18 آذرماه سال 1393 12:26
خیلی اطرافمونو شلوغه و خودمونو درگیر مسایل مختلف کردیم. ذهن و فکر و جسممون رو بد جور به زحمت میندازیم که روزگارمونو بهتر بگذرونیم ولی هرکاری می کنیم آرامشمونو بیشتر از دست میدیم حتی مطالعات و علم آموزیهامون و امکاناتی که بدست میاریم و حتی تکنولوژی ما رو از آرامشمون دورتر کرده و هر توفیقاتی از این قبیل که بدست آوردیم...
-
یه دفعه چی شد
پنجشنبه 13 آذرماه سال 1393 23:39
نمی دونم چی به سر دورو اطرافی هام داره میاد تو مدت کمی چقدر مرگ ومیر دورو ورمون پیش میاد!!!! از بعد از آقا خدابیامرز خیلی هارو از دست دادیم چه تو فامیل چه دوست آشنا اصلا نگاهم به مرگ تو این سالها متفاوت شده دیگه به نظرم حادثه ها خیلی متاثرم نمی کنه. میدونی یا نفر بعدی مائیم یا بازم مرگ عزیزی رو درک می کنیم جزء این...
-
یادش به خیر
پنجشنبه 13 آذرماه سال 1393 00:55
وقتی به گذشته نگاه می کنم و تغییرات رفتاری و خلق خوی خودمو اطرافیانمو مرور می کنم می بینم چیزی وکسی شدیم که نمی خواستیم و قبلنا از تصورش هم شاخ در میاوردیم ولی ذره ذره دیو تصورات قدیممون شدیم شاید این بازیی بود که روزگار و عوامل محیطی یا سیاست زمامدارا ....اینطورمون کرد. اولاش فکر می کردیم داریم مسیر باکلاس شدنو طی می...
-
سلام
سهشنبه 20 آبانماه سال 1393 23:44
نزدیک یکساله ننوشتم و دلم نه بار یه سال بلکه غم یه عمر زندگی رو رو خودش احساس می کنه. خیلی پرم ولی دیگه نوشتن تو سالنامه و وبلاگ آرومم نمی کنه! حتی دوست ندارم کسی بخوندم یا نقدم کنه و حتی باهام احساس همدردی کنه. امروز خبر مرگ کسی رو بهم دادن که شاید بهش چندان علاقه ای نداشتم ولی خبر مرگش خیلی بهمم ریبخت. واقعا آخر...
-
با خودمم واقعا واقعا
سهشنبه 3 دیماه سال 1392 00:33
این دفعه کیو می خواهی مقصر بدونی آره بگرد دورو ورت ببین کی بیشتر شورتو میزنه سر فلش اتهامات سرخوردگیتو به سمت آخرین خاطر خاهات بگیر.بگو آره بگو همه مقصرند از آسمون گرفته تا زمین و دوستاها و پدر و مادر فامیلها اصلا بگو همه آدمهای دور و برت وایستادن ببینن که تو می خوری زمین پشتت حرف بزنن . نه احمق جان تو آنقدها هم مهم...
-
گپ شبانه
جمعه 22 آذرماه سال 1392 00:15
لحظه ها میاد و میره .فاصله ها زیاد و زیادتر می شه . هر روز که می خوابم می ترسم فردا رو نبینم و هر شب که می خوام بخوابم دلم برای کسایی که از دستشون دادم می گیره و وحشت از دست دادن دوست و یار و نزدیکی دیگه شب و برام تلخ می کنه. ذهن آشفته و قلبی آکنده از غم و غصه بدون دلیل منطقی برای این خرابی روان و اندیشه، مسئله اییه...
-
لیوان پر
دوشنبه 18 آذرماه سال 1392 16:59
حرفا که زیاد می شه بهتره نگی مثل دردی که از حد می گذره و آدمو به کما می بره. دنیام داره خالی از آدمهائی می شه که دوستشون دارم حالا یا با مرگ و میر یا با بی مرامی و دوری دلامون. والسلام
-
می خواهم شروع کنم
دوشنبه 25 شهریورماه سال 1392 10:57
کاش وقتی تمایل داشتم کاری رو انجام بدم بدون هیچ ملاحظه ای می تونستم انجامش بدم. کاش با صدای بلند حرفی را که بر دلم سنگینی می کرد را می گفتم. کاش در ابراز محبت به کسائی که دوستشان دارم اینقدر بی دست و پا نبودم و می تونستم احساساتم را راحت عنوان کنم. کاش اینقدر زندگی کردن رو به فردا و فرداها موکول نمی کردم. کاش آنقدر بی...
-
مرام بی مرامان به همراه شعر خزف و گهر از رازق فانی
شنبه 2 شهریورماه سال 1392 16:55
بعضی موقع ها تو بین لات و اوباش و معتادها ومی خوران و افرادی که به حکم ظاهر مخصوصا تو صنف مذهبیون از جایگاه خوبی برخوردار نیستند یه مرام و حرکتها و معرفتهائی می بینی که یکه می خوری و بر عکسش تو جمع مذهبیون و مقدس مئابها، حرکتها، برخوردها، کنش وواکنشهائی می بینی که سر در نمی آری چطور این اصناف اون مسئله رو توجیح کردن و...
-
تفهیم اتهام-علیرضا بدیع
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1392 01:13
درین محاکمه تفهیم اتهام ام کن سپس به بوسه ی کارآمدی تمام ام کن اگرچه تیغ زمانه نکرد آرام ام، تو با سیاست ابروی خویش رام ام کن به اشتیاق تو جمعیتی ست در دل من بگیر تنگ در آغوش و قتل عام ام کن شهید نیستم اما تو کوچه ی خود را به پاس این همه سرگشتگی به نام ام کن شراب کهنه چرا؟ خون تازه آوردم... اگر که باب دلت نیستم حرام...
-
M5-6 پیوند با نا مانوسها
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1392 00:39
تا کی و تا کجا می خواهی چتر سیطره فکریتو به زور رو سر همه باز کنی؟ اسمشو می زاری "پیوند "؟ پیوند با چی با کی ؟ اگه مثل شما فک کنم مثل شما رفتار کنم و اون کاری رو که می خوای انجام بدم جواز زندگی و سعادت بهم اعطا می شه و گر نه مهدور الدم به حساب می آم. درسته؟ خدا منشا این "پیوندهای" عامل گسستگی...
-
استغفار
دوشنبه 28 مردادماه سال 1392 01:39
فک می کردم بزرگ شم یکی از پهلوونهای شهرم می شم و همه بهم افتخار می کنن و دوست دارن تو جمع ما باشن ویا مارو تو جمعشون راه بدن. دفتر - دستکی ، برو- بیائی ، هم مرامیهای باحال برای خودمون دست و پا می کنم و سوپر من قابلی که منجی آدمهاست می شم. ولی نمی دونم چرا حالا که بزرگ شدم ،با آنکه می دونیم چه کاری خوبه وچه کاری بد و...
-
خاطرات زمان
یکشنبه 27 مردادماه سال 1392 13:23
چندی پیش که جلوی آیینه داشتم اصلاح می کردم اولین موی سفید لابه لای ریشم که خودنمایی می کرد،دیدم. خیلی دلم گرفت اون یه نخ ریش و با مو کن کندم .ولی نتونستم مخفی کنم حقیقت شاید تلخو ،چون چند روز دیگه بازم سر باز کرد و یه نخ شد دو تا و سه تا..... من فهمیدم دیگه نمی تونم خودمو به خامی و سادگی بزنم. من چه قبول کنم چه نه،در...
-
دونده
یکشنبه 27 مردادماه سال 1392 11:56
هر روز صبح، غزال چشم از خواب می گشاید.او می داند در روزی که پیش رو دارد اگر بخواهد زنده بماند ،باید از سریع ترین شیر جنگل سریع تر بدود. و هر روز صبح شیری نیز در آن دشت چشم از خواب می گشاید. او هم می داند برای این که زنده بماند باید از کندترین غزال دشت، سریع تر بدود. مهم نیست در این بیشه زار روزگار، شما غزال باشید یا...
-
خدا را شکر
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1392 00:40
روزی مردی خواب عجیبی دید او دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آن ها نگاه می کند. هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند و آن ها را داخل جعبه می گذارند. مرد از فرشته ای پرسید، شما چه کار می کنید؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز...
-
روایت استاد
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1392 00:37
دانشجویی به استادش گفت: استاد! اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم و تا وقتی خدا را نبینم او را عبادت نمی کنم. استاد به انتهای کلاس رفت و به آن دانشجو گفت: آیا مرا می بینی؟ دانشجو پاسخ داد: نه استاد! وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمی بینم. استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت: تا وقتی به خدا پشت...
-
محکمه الهی (شعر از خلیل جوادی)
سهشنبه 22 مردادماه سال 1392 02:27
یه شب که من حسابی خسته بودم همین جــوری چشامو بستـه بـودم سیاهی چشــام یه لحظه سُـر خـورد یــه دفعـه مثل مرده ها خوابم برد تــو خواب دیدم محشر کــبری شده محکـمــة الهــــی بــر پــــا شـــده خـــدا نشستـه مــردم از مــرد و زن ردیف ردیف مقــابلش واستــــادن چرتکه گذاشتــه و حساب می کنـه به بنده هاش عتاب خطاب می کنـه...
-
معجزه برتر
جمعه 18 مردادماه سال 1392 15:07
بین خوشبخت ترین و بد بخت تری آدمها نحو و چگونگی دیدشون نسبت به دنیا و مسایل وحوادث متفاوته،بنظرم آدمی که در اوج نا امیدی،وقتی که طناب دار یا تفنگ و به قصد خودکشی آماده کرده هم می تونه در همون حالت دنیارو طور دیگر ببینه و احساس خوشبختترین آدمو داشته باشه. بعضی ها تو اتفاقات سخت نگرشی رو انتخاب می کنن که برای اونهم راضی...
-
آوائی دیگر از همای مستان
چهارشنبه 16 مردادماه سال 1392 18:45
ای مفتــــــــی شهـــــــــــر از تــــــو بیــدارتـــــریــــم بــا ایـــــن همـــــه مستی ز تــــو هشیارتـــــریــــم تـــو خـــون کســــــان نوشـــــی و مــــا خـــون رزان انصـــــــــــاف بـــــــــــده کــــــــــــدام خونخــــوارتریم گوینـــد کـــــه دوزخـی بـــــود عــــــــاشـق و مـست گوینـــد کســـان بهشت بـا...
-
شعر از پروین اعتصامی
چهارشنبه 16 مردادماه سال 1392 18:28
یکی از شعرهای ناب پروین براتون آوردم که همای مستان به زیبائی تمام اونو با صدای گرمش اجرا کرده محتسب مستی به ره دیدو گریبانش گرفت مست گفت ای دوست این پیراهن است افسار نیست گفت مستی زان سبب افتان و خیزان میروی گفت جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست گفت می باید تو را تاخانه قاضی برم گفت رو صبح آی قاضی نیمه شب بیدار نیست گفت...
-
آهنگ شطرنج داریوش
سهشنبه 15 مردادماه سال 1392 02:16
این شعر و آهنگ مورد علاقه منه شاید برای شما هم مفهوم خوبی رو تداعی کنه از پس پرده نگاه کن ، مثله شطرنجه زمونه هرکسی مثله یه مهره توی این بازی می مونه یکی مثله ما پیاده ، یکی صد ساله سواره یه نفر خونه به دوشه ، یکی دو تا قلعه داره یه طرف همه سیاه و یه طرف همه سفیدن رو به روی هم یه عمره ما رو دارن بازی می دن اونا که...
-
تصور کن
سهشنبه 15 مردادماه سال 1392 02:07
آهنگ تصور کن سیاوش دنیای شگرف انسانیت و مدینه فاضله منو به صورت شعر به نمایش می گذاره شاید برای شما هم جالب باشه تصور کن اگه حتی تصور کردنش سخته جهانی که هر انسانی تو اون خوشبخته خوشبخته جهانی که تو اون پول و نژاد و قدرت ارزش نیست جواب همصداییها پلیس زد شورش نیست نه بمب هستهای داره، نه بمبافکن نه خمپاره دیگه هیچ...