وقتی تو باغ یا به گلستان بری و بوی گل و میوه به مشامت نرسه یا باید به خودت شک کنی یا به باغ و میوه و گل و گلستان!!!!
نمی دونم، ایراد از گلستان ماست که ازش بوی خوشی نمیاد، یا ایراد از خود ماست که شمیم بهاری رو استشمام نمی کنیم.
بگذار باری دیگر امتحان کنم، و با تمام وجود دمی عمیق فرو برم، شاید رایحه ای به مشام برسه. گمانم اگر با جدیت و ایمان این کار را تکرار کنم ،از گلهای مصنوعی هم بوی گل رو احساس کنم،و شاید از مزرعه توی قاب هم بوی آزادی برای اسبان چموش اسباب بازی پسر بچه برسه و کسی چه می دانی شاید انها روزی آزادانه در دمنی آباد بتازند.
قشنگ بود...حس خوبی داشت...
من هم دلم برای شمیم خودم تنگ شده خب...
منظورم عدم استشمام آزادی و اسلام تو جامعه است.مملکتی که در آن ادعا های عدالت واسلام سر به فلک رسیده ولی تو جامعهبه مشام نمی اد
نوشته ات عالیه پسر من دیروز مزرعه بودم از بوی گلهای وحشی که توی مزرعه روییده بود شیفته اش شدم شاهکار خالق بود و هیچ باغبانی نمیتونه یه همچین بوستانی درست کنه.. توی شیراز پاسارگاد هم همینطور بود من محو تماشا شدم و بی خبر از خودم اون لحظه برام شیرین بود مست طبیعت شدن خیلی خیلی دوست دارم ....
منم مث سرباز دلم برای شمیم خودم تنگ شده
بعضی وقتها دنیای طبیعی آنقدر زیبا جلوه می کنه که فکر می کنم خدا چه نقاشیئی کرده. کاش تو دنیای قشنگ آزادانه تر می نوشتیم
همه چیز مصنوعیه
با اسپری از رایحه ها مختلف
و عده ای که فریب خورده
فکر کنم منظور نوشتتو درک کردم
بارک... گمونم تو خوب گرفتی مطلبو . کاش برای گفتن حرفام لازم نبود در صد لایه پوست پیازی مخفی کنم
آره از گلهای مصنوعی هم میشه بوی گل رو شنید فقط باید به کارت ایمان داشته باشی که اگه ایمانت واقعی باشه کسی نمیتونه فریبت بده
مشکل اساسی من اینه که هیچوقت به کاری که می کردم ایمان واقعی نداشتم
شاید .... !!!
خیلی دوست دارم بدونم در مورد آزادی چه نظری داری و الان احساس آزادی می کنی یا نه؟