یکی از سرگرمی ها و تفریحات قدیمی من، نشستن بر سر گذر شلوغ و دیدن و زیر نظر گرفتن رفتار، عمل،حرفها،شوخی،حالات....مردمیه که بدون توجه دارن گذر میکنن و من با رصد این کنشها و واکنشها سعی می کنم احساسات،و معضلات و مشکلات و شادی های اونها رو حدث بزنم.
تو این حدثها خیلی چیزها دستگیرم می شه و این کار منو با آدمهای اطرافم،پیوند می ده و حس خندیدن با خنده دیگران و گریستن با گریه دیگران و همدردی با دیگرانو تو من تقویت می کنه.
یه دفعه که به خودم می آم می بینم شدم تماشا گر زندگی بقیه و دارم تو عمق انزوای خودم غرق می شم و با اینکه سعی می کردم بقیه رو ببینم ،دیدن خودمو یادم رفته بود.
لحظه ای که داشتم این متن رو میخوندم خودم رو جای تو گذاشتم لذت بردم احساس قشنگی بود
ممنون که اومدی و همفکری کردی
پس یه جورایی غرق در افکار دیگرون میشی...
متاسفانه به جای شادی و نشاط در چهره مردم ،غم و به جای امید بی تفاوتی موج می زنه
خوشم نمیاد وقت کسی زیر نظرم میگره
احساس میکنم از خودم بودن دور میشم
منظورم مردمای کوچه بازار که دیگه شاد نیستن بود.یکی خندهاشونو دزدید
جالب بود ایکاش میشد بجای حدس در مورد آدمها درونشونو هم دیداونوقت شاید دیگه در موردشون حدس نمی زدیم
دیدن من از جنس تجسس نیستا از جنس همدردیه. دوست دارم هموطنام بخندن و شاد باشن