همچون بادبادکی هستم که به خاطر کشش های و جاذبه های دنیا به زمین بسته شده، و تیرکهای میان بادبادک، همان اعتقاداتم هستند که ضامن درهم نپیچیده شدنم و فرو نریختم است. و دنباله ام سمت و پیشه و منزلت اجتماعی من هست که تعادلاتم را حفظ می کنه.
و من منتظرم تا خدای آسمانها، نسیم رحمتش را بر من بنوازد و نوازشم کند، تا رقصان در امواج ملایم و فرح بخش عنایت تو به تلاطم افتم و کرانه آسمانها را بشکافم و فاصله ام تا تو را با اوج گرفتنم کوتاه تر کنم.
آنقدر رشته های دنیائیم را از خود رها می سازم تا شاید در اوج کرامات بتوانم بوسه ای بر رخسار دلربای نگارم زنم و در کمندش گرفتار آیم.
وقتی دم خدائیت که مرا به آسمانه سوق می دهد در همه وجودم می پیچد و غلغلکم می دهد، نمی دانم شاد و مسرور گردم یا یا از بیم کبر و غرور، سر بر چاه کنم.
نمی دانم آیا هنگامی که تار زمینی ام گسسته شود، اوج می گیرم و آسمانی تر می شوم یا بر زمین سرد می خورم وبر دل خاک فرو می روم؟کاش در بالای ابرها،قصری در انتظارم باشد هر چند در آن دیار ،زیر پاها سست تر از تار موست، اما آموخته ام در همه حال بالاخص مواقع سخت نگاهم به آسمان دوخته باشد. پس باریکی و سستی زیر پایم را نخواهم دید.
خدایا حبل الله هایت کجایندتا با دستگیری آنها از ریسمانهی زمینی فارغ شوم.
با اینکه قبلا هم خونده بودی برام، باز تازگی و زیبایی داشت برام.
قشنگ مینویسی...
ممنون
خیلی قشنگ بود
ممنون
وبلاگتون قشنگه
همچنین متن زیباتون که چه قشنگ جمله بندی شده و زیبا
ممنون سر زدی
وخدا سر پناهی است در این بی سرو سامانیها
ممنون که خوندی