زندگیم روند sin داره همش بعد از کش و قوسهای فراوون می رسم سر جای اولم ولی زمانو باختم و اندوخته هامو دانشم بیشتر نمی شه.ناراحت نیستم که قبول کنم اشتباه می کردم و عذر خواهی کنم ولی می ترسم نکنه قرار تا آخر فرصت هام اشتباه کنم و نفهمیده و دست خالی برم.اکثر مردم ذهنشون رو به چالش نمی ندازن و به آنچه در خوردشون رفته اعتماد می کنن و برخی هم وقتی با چالش ها و سوالات مواجهه می شن یه جور باهاش کنار می آن و یا اصلا از اون اعتقاد دست بر می دارن و بعضی ها هم نه جرات دست برداری از عقاید را دارن نه معتقد واقعی حساب می شن. میترسم معتقد به اعتقادات دیگران باشم که به من القا کردن و من عمری فکر می کردم حق جویم و دنبال حقیقت در حالی که زیر لوای کسای دیگه بودم و هیچ از خودم نداشتم و بازم بازی خورده باشم.
عجب دگیری هستش
آره. این درگیریا ذهن آدمو پر میکنه و زندگی رو خیلی سخت میکنه. امیدوارم به یقین برسی و مطمئنا که میرسی
خداپشتته امیدوارم زودتربه یقین برسی که آروم بگیری