به نظرم وبلاگ نویسی دردی ازم دوا نمی کنه. هم حریم آدمها به اشتراک گذاشته می شه هم مسایل دست و پاگیر ویرایش ،خلاصه نویسی،سایر ملاحظات نمی زاره آنطور که قلم تواناست ،نقش آفرینی کنه و احساساتمونو به نمایش بگذاریم.
خیلی موقع ها دوست ندارم به نوشته هام دقت کنم که جمله بندی و دیکته و ...درست یا نه و فقط می خوام بنویسم ولی یه ترسی نمی زاره راحت و بی پروا باشم . به نظرم قلم و کاغذ امانتدار و راز نگهدار به حقیه و باید بازم به سراغشون برم.به خاطر همینه که شاید من بعد کمتر در خدمت دوستان باشم ،گمانم مصاحب خوبی برای وب نویسا نیستم .
دها سال از نوشتن بر کاغذ احساس خوبی داشتم و لحظات تنهائی پر شوری رو برای خودم تو این سالیان رقم زدم، در حالی که اینگونه ارتباطات نتونست فتح بابی برام بشه و بجای اینکه لذات تنهائیو با سایرین تقسیم کنم ، منو از خودم هم گرفت. عجب روزگاریه، خواستم با جمع باشم واجتماعی تر، ولی تنها تر از همیشه شدم . قبلاها از تنهائی خودم لذت می بردم ولی حالا نمی دونم چرا از تنهائی می ترسم!گمانم اینم از تبعات میانسالیه.
به هر حال آنطور که می پنداشتم نشد سعی می کنم آنطور که می اندیشم بشه!!
شما هم دعایم کنید.
برای من صرف نوشتن جز کارایی که بهم ارامش میده و ارومم میکنه.و فکر میکنم برای همینم لذت بخشه و برام فرقی نداره کجا.دوست دارم وقتی نوشتهاتو میخونم دوست دارم وقتی توی این فضا میبینمت.اما راحتی خودت از همه چی مهمتره پس بدون ملاحظه زندگی کن.
موفق باشی عزیزم
ok
منم از نوشته هات کلی نکته میگرفتم. ولی هر جور راحتی بنویس. اونا رو هم ازت میگیرم میخونم
نوشته هام خطرناکه شاید منم وبسایت نویس مبتدی بعدی باشم که مثل بهشتی قراره ادب بشیم