بعضی موقع ها احساس می کنم هیچ تقدسی برام نمونده،یه جورائی آدم بد قصه زندگیم می شم. یه وقتهایی هم ته دلم وجود یه مقدسات قوئی رو احساس می کنم. نه می تونم بگم جزءبندههای سفت و سخت و پر و بال قرص تو و مقدراتتم، نه می تونم مثل خیلی ها دست از تو بکشم و دنیا رو منطقی محض و سر شار ازعلم و تهی از معنا ببینم.
با اینکه تقریبا به هیچ مقدساتی جزء خودت اعتقاد راسخ ندارم و همه آنها رو بازی قدرتمداران می بینم و ابزار سلطه ورزی و حکومت و ولایت غیر از تو به خلق، ولی یه حقیقتی در وجودم پررنگتر شد و آن هم وجود مبارک خودته تو وجودم.
از آن وقتی که از هر چه جزء توست رهائیدم و قلبم را از همه خالی و تهی ساختم و خواستم بی واسطه آنچه را که مقدس و ارزش یافتم و اندیشیدم که درست است همان کنم، از خودم رضایت بیشتری پیدا کردم.
حالا خدایی که یافتم خدای فقرا وگدایان بی سر پاهان و عبوسان ژنده پوش نبود بلکه او را خدائی عاشق ،سرمست ،مسرور ،باوفا مهربان ،رئوف ،گشاده رو بود. دوست دارم بخندم به جای گریه،هادی باشم به جای منتقم،غنی باشم به جای فقیر،عاشق باشم به جای عارف ،مست و مجنون باشم به جای عاقل و برخوردار از منطق،من خدای ثروتمندان را دوستر دارم تا خدای سختگیر متعصبان و خدای خنده رویان چه مناسبتر است از خدای زاهدان.
من حتی خدای مطربان و رقاصان را به خدای قاریان و نمازگذاران مفرط ترجیح می دهم.
خدا یا نمی دانم تو در مورد من چه ترجیح می دهی و نمی دانم تو واقعا از من چه می خواهی و می طلبی؟کاش می دانستم و همان می کردم!!!!!!
من خدایی رو دوست دارم که با داشتنش ارامش داشته باشم خدایی که برای دوست داشتنش یا دوست داشتنم لازم نباشه از خوصوصیت خاصی برخورار باشم.خدایی که تنها لازمه بودنش عشق باشه.
خیلی عالی بود.
خدایی که عاشقانه نه به بهانه و دلیل و ویژگی خاصی ما رو دوست داشته باشه. ما فکر می کنیم خدا حتما باید مسلمان اونم از جنس شیعه 12 امامی باشه در حالی که ما خودمون دینهای متفاوت را به خدا نسبت دادیم و برای خدا فقط اخلاق شرطه
اگه بدونی واقعا چی میخواد دلشو داری انجام بدی؟
خدا بایستی خیلی منطقی باشه گذشت و ایثار غمگینی برای بشری که یکبار حق زیستن داره احمقانه است خدای من چیز احمقانه ازه نمی خواد خودای موجود به نظرم خدای فقیهان احمقه نه حقیقت مطلق