شب را دوستر دارم چون برای تنهای هام لازم نیست دنبال دلیل باشم،و کسی با ما نیست که از با تو بودن و رابطه قشنگ و صمیمی من و تو، شکوه وحسودی کنه.
شب رو دوستر دارم چون تو نزدیکتری و به خاطر سیاهی شب لازم نیست از من حجاب بگیری و من نیز هرازگاهی شیطنت می کنم و تو را که خیلی نزدیکم شدی تا در گوشم نجوا کنی،زیر چشمی خواهم دید.
شب را دوستر دارم که مشغله ها کمتر سد راه ماست و در فراخنای سیاهی شب شاید در آغوش کشیدن و بوسیدنت میسرتر باشد.
شب را دوستر دارم چون سیاهیش دیدها را کور کرده و نیازی به ریاو تزویر نیست.
شب را دوستر دارم چون که صدای قلب خودم را وقتی سر بر بالش می گذارم، می شنوم و یادم می افتد که در درونم موتوری کار می کند که انرژیش عنایت توست.
شب را دوستر دارم چراکه از ملاحظات روز و روزمرگی خبری نیست و هر آنچه بخواهی در اوج تنهایی و تاریکی،می توانی انجام دهی بی آنکه از خلقی بترسی.
شب را بیشتر دوست دارم چرا که یا من سری به تو می زنم یا تو سری به دل تپنده و تنهایم می زنی.
شب را دوستر دارم چون برای مدتی هم که شده کینه ها، دشمنی ها، ناراحتی ها ،غصه ها و مصایب به باد فراموشی سپرده می شه.
و شب را بی نهایت برای بی نهایت نعمت و ویژگی شبانه دوستر دارم و کاش روزگار ما نیز سیاوش بود.
میشه من شبت بشم؟
نیلوفر شدن یعنی عاشقانه دور چیزی بپیچی و هی بالا بری و شما هم همه چیز ما بشید تا شاید تو رشد تون ما رو هم اوج بدید.