باده گساری

دوست داشتم به قیمت درکات جهیم  و آتش دوزخ هم که شده باده گساری کنم و برای لحظاتی هم که شده از این روزمرگی و مشغله و غم وغصه فارغ می شدم. کاش همه هم وطنهایم هم حاضر می شدن برای یک شب هم شده ،اول مستی وشادی و رهایی از قیود دنیا رو تجربه می کردن و از ته دل جسورانه بی باک و بدون هیچ ملاحظه ای می خندیدن و شادی و هلهله و پایکوبی می کردند و از این عبوسی نهفته در چهره به خاطر غرقه شدن در مشکلات و فقرهای اقتصادی و فرهنگی و معنوی آزاد می شدن بعد قضاوت می کردن که آیا از خون زر خدا عطیه ای بهشون کرده یا نه؟ کاش می شد برای یک شب هم که شده همه می خندیدن و جنگها و دعواها رو کنار می گذاشتند که به نظرم زاهدهای خشک مغز این شادی ها را نمی طلبند و این یبسی مزاج رو به خدا نسبت دادن. به نظرم خدا هم باده گساری کرده که اینقدر رئوفانه با این ظالمان خود شیفته و زاهد مسلکان کوتاه نظر مدعی مراعات می کند.
نظرات 1 + ارسال نظر
سرباز سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:54 ب.ظ http://mylifedays

آن عاشق دیوانه که این خمار مستی را ساخت ، معشوق و شراب و می پرستی را ساخت
بی شک قدحی شراب نوشید و از آن
سر مست شد این جهان هستی را ساخت

محبت و کشش بین ما همون مستی شرابی است که خدا بعد از باده گساری به رسم معرفت به زمین ریخت و ملائک زرنگی کردن اون گل را برای خدا بردن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد