پاورقی
پاورقی

پاورقی

مجهولات تقدسی

خدایا! چطور با این همه سوالاتی که تو ذهنمه، با مقدساتی که از کودکی در گوشم خوندن کنار بیام و حتما هم باید بعد از تامل و تفکر زیاد، به اون نتیجه ای که گفته شده برسیم چون انگ ارتداد و مجازات وحشیانه و دور از تمدن نوین، مستوجب ما خواهد بود.

خدایا! چطور من مثل اطرافیانم خودمو به همین دلایل درون دینی راضی کنم و دم نزنم. در حالی که به غیر از وجود خودت و خودم همه  چیزرو با یه علامت سوال بزرگ می بینم.

خدایا! چطور کسایی که کوچکترین شناخت و ارتباطی با تو ندارن،با رعایت اصول محصوله علمی و بشری به دروازه های سعادت و تمدن فائق آمدنو ما مکتبی ها مثل پا در باطلاق گیر افتاده ها، فقط دست آوردهای دیگران و منسوب به دین خودمون کنیم و هی درجا بزنیم و تمام قدرت و قوامونو صرف آگاه همراه کردن سایر انسانها کنیم، که این آفت همه متعصبیون به مرام خاصی می باشه.

خدایا! تا کی بشریت بجای اینکه با بهره گیری از آموزه های ادیان که از فروعات هستند، روشهای کنار آمدن با دیگران و مخالفان، و احترام به حقوق آنها سعی در اصلاح امور خودشان کنند و منتظر منجی اسب سوار افسانه ای نباشند.

خدایا! کاش از ازل دین وسیله قدرتمندان و حاکمان و سیاستمداران نمی شد، و آدمیان اینقدر با احکامهای ادیان مختلف مورد چپاول و غارت مادی و معنوی قرار نمی گرفتند و مرشدان هم تقدس زایی های مختلف برای رفتارهای سودجویانه یا معمولی خودشان نمی کردن.

خدایا! کاش ما خدا را به اندازه ادیان، کوچک ومحدود نمی کردیم و به جای آنکه ما متعلق و رهرو احکام ادیان باشیم ،خدا را منسوب به دینی نمی کردیم و برای او برنامه تعریف و مشخص نمی نمودیم.

نظرات 5 + ارسال نظر
سرباز شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 01:26 ب.ظ http://mylifedays.blogsky.com

به قول فیلسوفی: بشر هیچ نهادی خونریز تر از کلیسا به خود ندیده است...

وای به روزی که برای تحقق حق مردمها را از مناره های مسجد پایین بیاندازن یا در محرابهای مصلی زندانی کنند

عطر گندم شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:10 ب.ظ http://atregandom.blogsky.com

اینقد حرف دارم نمیتونم چیزی بگم شاید اینقد حرف ندارم به هر حال

به قول یکی از آشنا ها خودتو مشمول ذمه دلت نکن بگو آنچه دلت خواست

نیلوفرانه یکشنبه 30 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:29 ق.ظ

مذهب شوخی تلخی بود که زندگی بامن کرد ومن بی آنکه بخواهم عمری مذهبی ماندم

عطر گندم دوشنبه 1 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 04:21 ب.ظ http://atregandom.blogsky.com

منظور نیلوفرانه این بوده که:
مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد .و من سالها مذهبی ماندم بی انکه خدایی داشته باشم.
سهراب سپهری

خدا کنه ما خدایی رو که می شناسیم نساخته باشیم تا خلاهای حسی و عاطفی مونو پر کنه. کاش واقعا خدایی داشته باشیم

نیلوفرانه سه‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:20 ب.ظ

نه اتفاقامنظورم همونی بود که نوشتم چرا نمیخوایم به نوشته های دیگران احترام بذاریم ومدام بفکر ایراد گرفتن از دیگران هستیم جمله شما صرفا یه کپی از سهراب بودوجمله من حرف دل خودم

بهتر تو وب من صلحو توسعه بدین تا جدل

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد