پاورقی
پاورقی

پاورقی

تویی که دوستم داری

خیلی جالبه،نمی دونم چرا روزگار کاری با من کرده که ناخواسته اینقدر کسایی رو که بی هیچ چشمداشتی  دوستمان دارند رو اذیت می کنیم.متاسفام از این که شما عاشق چون منی شدید، و من لایق این عشق نبودم و پیاپی شمارا از خودم رنجوندم. فقط می تونم بگم کسی که برامون مهم نیست مارو نمی تونه ناراحت کنه و ما در قبالش چندان مسئولیتی نداریم وانتظاری هم از اونها نخواهیم داشت. ولی قطعا یکجور عشقی میان ما بود که رنجشی حاصل شد.چون اصطکاک بین دو چیزی به وجود می آد که با هم در حال تماس هستند  و مابین اونها حرکتی جاریست. پس اگه در درون دلت هنوز نسبت به من محبتی است به خاطر لحظات زیبایمون منرا بازهم عاشقانه دوست بدار رفیق.

باده گساری

دوست داشتم به قیمت درکات جهیم  و آتش دوزخ هم که شده باده گساری کنم و برای لحظاتی هم که شده از این روزمرگی و مشغله و غم وغصه فارغ می شدم. کاش همه هم وطنهایم هم حاضر می شدن برای یک شب هم شده ،اول مستی وشادی و رهایی از قیود دنیا رو تجربه می کردن و از ته دل جسورانه بی باک و بدون هیچ ملاحظه ای می خندیدن و شادی و هلهله و پایکوبی می کردند و از این عبوسی نهفته در چهره به خاطر غرقه شدن در مشکلات و فقرهای اقتصادی و فرهنگی و معنوی آزاد می شدن بعد قضاوت می کردن که آیا از خون زر خدا عطیه ای بهشون کرده یا نه؟ کاش می شد برای یک شب هم که شده همه می خندیدن و جنگها و دعواها رو کنار می گذاشتند که به نظرم زاهدهای خشک مغز این شادی ها را نمی طلبند و این یبسی مزاج رو به خدا نسبت دادن. به نظرم خدا هم باده گساری کرده که اینقدر رئوفانه با این ظالمان خود شیفته و زاهد مسلکان کوتاه نظر مدعی مراعات می کند.

صلح جهانی

دوست داشتم هر آنچه توانم هست را صرف عشق ورزیدن به دیگران کنم. کاش می شد واژه جنگ از لغتنامه ها پاک کرد به جای اینکه با هم با خشم صحبت کنیم، بوسه و گل به همدیگر هدیه می دادیم. نمی دونم چرا آدمهای معتقد و سنتی و متعصب، با هر مسلک و دین و اعتقادی اینقدر جنگ طلب هستن، در حالی که همه رهبران مسالک و عقاید از بدو جنبش و دعوتشون،با امت و مخالفانشون، با رأفت و مهربانی برخورد می کنن، ولی همه پیروان متعصب آنها با مخالفان سر جنگ و ستیز دارند. نمی دونم این "کاسه داغتر از آش" رو کی در زبان محاوره ای مردم وارد کرد، ولی چه نیکو و گزیده گفت.

جالبه بدونیم در آیین اسلام حضرت محمد شبیه ترین کس رو به خودش در بین این همه خصایص، خوش خلق ترین مردم به خلق معرفی کرد، و در ضمن ایشان شهره به مهربانی، گذشت، خوی نیکو، حتی با دشمنان و فراخی سینه بود، وسعت قلبی که تمام بشریت در آن می گنجد.

در آیین مسیح هم که حضرت عیسی ملقب به پیامبر محبت است که همین لقب دنیایی از تفکر را به همراه داره و نیازی به اطاله کلام نیست.

به نظرم همه انسانهای فرهیخته تاریخ، چه پیامبران قدیم، و چه نظریه پردازان عصر نوین، وتمامی اندیشمندان وبزرگان اداب و مسلک خاصی، چون بزرگ و موثر در اجتماع بودند به اندازه تاثیر در تاریخ، قطعا و حکما، دارای روح بزرگ و مهربان بودند. ولی اغلب رهروان، که متاثر از احساسات هستند، اغلب تحت تاثیر شرایط محیطی، زمانی،مکانی و روانی و فیزیولوژی تصمیم های نه چندان منطقی می گیرند که این تصمیم ها به لحاظ نوع اعتقاد و نگرشمونه و سازنده رفتار و کردارشون خواهد شد.

کاش اصلا انسانها واژه اختاف عقیده رو نمی ساختند،و یا اونو به رسمیت  می شناختند تا ایدئولوژی ، مسبب این همه جنگ درعالم نمی شد، و کاش بزرگان قدما بجای ساختن مکاتب و حتی خدای جدید همه با قبول و پذیرش و به رسمیت شمردن اعتقاد مخالف ،این مناسک مخرب هر دین و آیین رو کنار می زدیم تا این تفاوتها بجای پیوند دلهای بنی آدم و گفتگوی تمدنها،  موجبات تفرقه آدمیت نگردند. که گمانم این امر با اصل فلسفه صلح جهانی در تناقض می باشد . چرا که ما فروعات و مناسک هر نوع مکتب و نگرش معنوی رو از اصل آن که خداشناسی و انتشار عشق و محبت بین آدمها است رو مهمتر و بزرگتر کردیم. مثل درختی که شاخه هایش از تنه آن بزرگتر شده است.

کاش بشریت می فهمید که اندیشه و اعتقاد به منجی آخر الزمان هم برای شکل دهی و پرورش فرهنگ مهدویت است، یعنی وحدت همه عالم و کنار آمدن همه عقاید و آیین ها با هم، در فضای دوستی و محبت، نه جنگ و ستیز، پس در این نوع فرهنگ بایستی آستانه تحمل دیگران را در خود بالا ببریم. و ذهنمون رو برای عقاید درست مکاتب دیگر باز بگذاریم، تا هر مکتبی به میزان درستی و سلامت در مکتب واحد اصیل نقش آفرینی کنه،تا از جمع فضایل مکاتب، مکتب نهایی شکل بگیره. پس اول باید تمامی متعصبان هر مسلک، تعصبات خود را کنار گذاشته و دروازه ذهن خود را بر روی گفتمانهای تمدنهای دیگر،باز بگذارند که شاید مکتبی که تا کنون دشمن اصلی ما به شمار می آمده، حرفی بهتر برای ما داشته باشه و اگر قرار باشه همه بپندارند، آنچه اعتقاد دارند، آخرین و چکیده و ناب است،صد در صد،به فرهنگ منجی آخرالزمان نخواهیم رسید. فرهنگی که در بر دارنده صلح جهانی خواهد بود. و بر عکس آنچه می پنداریم که در آخر الزمان جنگ عظیمی خواهد بود، عشق جهانی به همدیگر غالب خواهد شد.

من هم به عنوان اولین قدم به هر آنکس که این پست را خواهد خواند، عشق و بوسه می فرستم و به امید روزی که جهان را آرامش و صلح وصمیمیت فرا بگیرد،قلبم خواهد طپید.و دستانم را بر روی هر آنکس، با هر مکتب و آیین و روشی به دوستی دراز خواهم کرد. 

عشق زمینی

تو زندگیم چیزهای بی معنی زیادی دیدم که فلسفه هاشونو نفهمیدم،چیزهایی که تو اعتقاداتمون، تقدساتمون،فرهنگمون، تربیتمون وغیره ...که عقل سلیم هیچ کسی قابل دفاع  از اونها نیست. و فقط دلیلهای درونی دارن که مستدل برای هم اعتقادی هاشونه و فاقد دلایل علمی است.ولی به نظرم تنها چیزی که برای همه اندیشه ها ،مقدس و قابل احترامه و حتی بریک جسم نیمه جان ،روحی دوباره می بخشه،و وقتی پرتو نورش به کسی بتابه ،با هر سن و سال و اعتقادی، بارقه امید در چشمانشون می در خشه،عشق پاکه از جنس خاکیه!

به نظرم فقط یک قلب بیمار از عشق گریزونه،که اگر عشق به اونهم بتابه ،درمانش می کنه. و چقدر شقی و بدبختن کسایی که نداشتن عشق و با مقدس بودن اشتباه می گیرن، چون کسی که عشقهای زیبای دنیایی رو تجربه نکرده باشه ،محاله عشقهای معنوی رو درک کنه، واگه هم بمیره برزخ و دوزخش هم در راستای این دنیابدون اکسیر عشق و نجاته، و براش حسرت و عذاب به همراه داره.با تمام وجود آرزو می کنم کاش تمام آدمها ،بالاخص کسایی رو که دوستشون دارم،بتونن تجربه عشقی عمیقی رو داشته باشند، و سراسرعمرشون ،عاشقانه زندگی کنن و دنیا را عاشقانه ببینن. 

تو که رفتی

نزدیک به یکساله که نیستی و نبودنت سخت تو محیط خانواده و تو تفریحات و لحظات خوبمون خالیه. باورم نمی شه که برای همیشه رفتی و با رفتنت خیلی سوالات بزرگی تو ذهنم شکل دادی. تا قبل از رفتنت در مورد مرگ جور دیگه فکر می کردم.ولی حالا با آنکه هنوز به یقین نرسیدم که دنیای بعداز مرگ از ازل تا ابد همانطور هست، که به ما در قالب اعتقاداتمون گفتن. و این عقاید  صرفا جوابهاییه که از سوی نخبگان هر زمان به پرسشهای مردم، برای هدف بخشی و امید دادن به آنها داده شده،نیست. دوست دارم، این اندیشه ها درست باشه و بهشتی به همان عظمتی که گفتن ،باشه و رضایت خدا وپاداش عمل  غیره و غیره وجود داشته باشه. قبلا فکر می کردم ،باید اعتقاداتمو به چالش بکشم ،تا اون اعتقادی که از فیلتر شک و تردید و بد بینی گذشته،خالص و ناب باشه. ولی متاسفانه حالا دیگه هیچ اعتقادی صد در صد تو زندگیم ندارم که منو راضی کنه و من از این حالت احساس خوبی ندارم. بنظرم خیلی از علوم بجای منفعت بخشی به ما موجبات درد سر ما یا بشریت و همراه داره. دوست دارم یک آدم پر از یقین و بدون شبهه شک و تردید باشم. کاش یکی بود که می تونست خیلی سوالاتی رو که تو ذهنم شکل گرفته و خوب هم نیست و جواب می داد ،طوری که من شبهاتم محو می شد. و این فقط به دست خود خدا اگر واقعا اینقدر محیط و  واقف به حالمون باشه، و ما براش مهم باشیم که با این همه حقارت و کوچکیمون حتی آنی از ما غافل نشه ،ساخته است.و من نمی دونم که آیا این اتفاق مبارک خواهد افتاد یا خدا و قوانین لا یتغیرش آینده را مثل گذشته ،بدون آنکه ما آنقدر مهم باشیم، خواهد ساخت.  




 

بازی بزرگ

همش فکر می کردم ،چرا بازیگرای بزرگ و معروف با هر سبکی،آدم معمولی نیست و وقتی وارد دنیاشون می شی احساس می کنی بزرگتر و حکیم تر از آدمهای معمولی تو خیابونها هستن، به این نتیجه رسیدم که اونها حقیقتا درک کردن که دارن نقش بازی می کنن و یه سری منتقد سخت گیر هم دارن اونها رو با نظر عیب یابی ، رفتارشونو به دقت برانداز می کنن. و همچنین اونها هر نقش خوش آیند و نا خوش آیند، سکانسهای شاد و غمگین ، اپیزودهای عشقی وناکامی ... مجبور به اجرا با تمام وجود و حسشون هستن که این امر باعث متفاوت شدن اونهاست.در خیلی از مکاتب یا روشهای خود سازی، از قبیل فرهنگ هوشنگی انسان و دعوت به همین، تو حس رفتن های به جای دیگری ،و به جای خود در لحظاتی که موجب وحشت و ترسشونه، وبه طور کلی درک حالتهایی که هنوز براشون پیش نیامده، می کنن.شنیدم که در یکسری از دانشگاهای معتبر دنیا هم به همین روش،طبق سنن هر شخصی،آیین خاصی رو ،مثل غسل و کفن و دفن رو آدمهای زنده پیاده می کنن . که این امر باعث بزرگی اونها می شه و شخص ممتحن همه مشکلات و مصایبشو برای مدتی فراموش می کنه و کینه ازش رخت می بنده ویک فراغ خاطر به سراغش می آد.و بعد از برگشت ظاهری به دنیا مثل کسی که یه حادثه مرگبار و پشت سرش گذاشته،دیگه نمی خواد گرفتار روزمرگی بشه. بازیگرا هم چون تو همه جور حس می رن معمولا علیرغم تصورات همه،که می پندارن طرف یه لوده است، اغلب روح بزرگ و یکجور پختگی تو کلامو رفتاراشونه. کاش ما هم فراموش نمی کردیم تو دنیا،یک بازیگریم که رفتاراش دایما در حال بررسی وانتقاد ، یکسری منتقد و تماشاگران است. و ما در سند و صحنه بزرگ روزگار داریم نقش آفرینی می کنیم ،می تونیم بازیگر مستحق سیمرغ بلورین باشیم، حتی برای نقشهای کوچک و معمولی و شاید هم نقشهای بد از نقطه نظر دیگران که مثل تماشاگران تئاتر هستن ولی منتقدان از نقش آفرینی اون به وجد آمدن. انسان فرصت اونو نداره که همه چیز و تو زندگی تجربه کنه تا پخته بشه، ولی برای درک احساس دیگران و لحظات تلخ، نه سرمایه ای می خواد نه جاه ومکان و وقت خاصی بلکه فقط نیاز به یک گوش شنواست و یک تلنگر جدی.                                         

عشق نامه

مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیام              خیر مقدم چه خبر دوست کجا راه کدام

یا رب این قافله را لطف ازل بدرقه باد        که از او خصم بدام آمد و معشوق بکام

ماجرای منو معشوق مرا پایان نیست       هر چه آغاز ندارد نپذیرد انجام

به نام خدا

خدارا شکر می کنم توفیقی حاصل شد تا در جمع دیگر خوبان باشیم و تنهاییمان را هم با هم تقسیم کنیم تا شاید دنیای کوچکمون بزرگتر بشه.

من بجز تنهائیهام چیزی نداشتم که کاملا برای خودم باشه و چون شما را از خوبان یافتم،محرم اسرار دلم قرارتان می دهم.از ته و اعماق وجودم دوستان خواهم داشت به صرف اینکه انسانید و روح بزرگی در پشت این کالبد نشسته.