پاورقی
پاورقی

پاورقی

می خواهم شروع کنم

کاش وقتی تمایل  داشتم کاری رو انجام بدم بدون هیچ ملاحظه ای می تونستم انجامش بدم.

کاش با صدای بلند حرفی را که بر دلم سنگینی می کرد را می گفتم.

کاش در ابراز محبت به کسائی که دوستشان دارم اینقدر بی دست و پا نبودم و می تونستم احساساتم را راحت عنوان کنم.

کاش اینقدر زندگی کردن رو به فردا و فرداها موکول نمی کردم.

کاش آنقدر بی عرضه بودم که نمی تونستم کسی رو از دست خودم ناراحت کنم.

کاش زبانم نمی تونست به دروغ و غیبت و تهمت و عیب گوئی  بچرخه.

کاش لازم نبود اینقدر از اول شروع کنم تا پشیمانی ها ،زندگی و ذهنمو تا این اندازه اشغال کنند.

کاش تا اندازه ای که من می خواستم فرصت وجود داشت تا من بتونم این همه حسرت ها و آرزوها را سر و سامان بدم. ولی همیشه زود دیر می شه ،پس باید تصمیم بگیرم زود شروع کنم وبی پروا اقدام کنم و دیگه هیچ کاری رو به فردا موکول نکنم. 

مرام بی مرامان به همراه شعر خزف و گهر از رازق فانی

بعضی موقع ها تو بین لات و اوباش و معتادها ومی خوران و افرادی که به حکم ظاهر مخصوصا تو صنف مذهبیون از جایگاه خوبی برخوردار نیستند یه مرام و حرکتها و معرفتهائی می بینی که یکه می خوری و بر عکسش تو جمع مذهبیون و مقدس مئابها، حرکتها، برخوردها، کنش وواکنشهائی می بینی که سر در نمی آری چطور این اصناف اون مسئله رو توجیح کردن و و رفتاراشون به مراتب بی اخلاقانه تر نسبت به همون اوباشهائی ایست که این دسته آنها را نجوس و لا مذهب می پندارند.

وای به آدمهائی از سده معاصرکه توجیحاتی پیچیده بر کج فهمی ها و منفعت گرائی هائی بر  ظاهر خیر خواهانه دارن که همشون بوی ریا و فریب می ده و دنیا دنیا با صداقت و راستی فاصله داره.

آدمهائی که منتظرند برادرانشون خطائی و اشتباهی بکنه و به جای ستار بودن کوس رسوائی سر بدن و وقتی انتظار دست گیرازشون داری، می بینی طرف را نردبان کردن و پا بر پشت اون شخص زمین خورده می گذارند و فقط می خوان آسیبی به خودشون نرسه لذا سریعا ازش بیزاری می جویند.

 مرامی که تو صنف دائم الخمرها هم نیست. اگه یه پیاله بهشون برسه ، می خواهند همه رو به مهمانی فرا بخوانند.

 ولی وای بر قوم ریا کار،پر فریب، خشک مزاج و منفعت جو که متاسفانه دور و اطراف منو تا دلت بخواد فرا گرفتند و من حتی در خوابم هم از ترسشون باید تقیه کنم. چون این قوم، حرمت هیچ چیز حتی نان ونمک ، نسبت قوم و خویشی ، دین و مدیونی و  خوبی هائی که بهشون کردی رو نگه نمی دارند.

خدایا چه شد که نا خواسته در بین این جماعت گرفتار شدم و راه نجاتی هم برام متصور نیست. خدایا پناه می برم به تو از شر این جماعت قدر ناشناس و خشک مرام.خدایا عزتم را از تو طلب می کنم و عهد می بندم دیگر دست نیاز به روی این قوم دراز نکنم و نخواهم این قوم حتی در وقت حاجت دستگیرم باشند چون دیگر می خواهم فقط خودت دستانم را بگیری .

 من چقدر اشتباه می کردم برای سرو سامان دادن اوضاع و اموراتم،رو کمک خلق حساب باز کرده بودم تو  جائی که تو بودی! متاسفم که انتظار یاری از خلق داشتم و نا خواسته از تو غافل شدم. خدایا شرمندهام در جائی که خالقی مهربان و دست گیری مثل تو که دمادم می خواندیم که یاریم کنی ،نظر به مخلوق پر از نیاز کردم خدایا توبه و استغفار می کنم و دیگر اموراتم را از اول تا آخر به تو می سپارم.پس تو کمکم کن که آخرین و تنها ترین امیدمی!


طعنه بــــرخسته رهروان نزنید

بـــوسه بر دســـت رهزنان نزنید


چون کمان کهنه شد، کمانش  پیر
به هـــدف تیر ازآن کــــمان نزنید


تکیه بر زنـــــده گان کنید ای قوم
تاج بــــر فرق مــــردگان نـــزنید


هیچ گاهـــــی خزف گهر نــــشود
خــــاک در چشـــم مردمان نزنید


چـــــون خود ازهمرهان قافله اید
هـــــمرهء دزد کاروان نــــزنـــید


باده با دوست در عیان چو خورید
لقــــمه با غــــیر در نهــــان نزنید