پاورقی
پاورقی

پاورقی

مرام بی مرامان به همراه شعر خزف و گهر از رازق فانی

بعضی موقع ها تو بین لات و اوباش و معتادها ومی خوران و افرادی که به حکم ظاهر مخصوصا تو صنف مذهبیون از جایگاه خوبی برخوردار نیستند یه مرام و حرکتها و معرفتهائی می بینی که یکه می خوری و بر عکسش تو جمع مذهبیون و مقدس مئابها، حرکتها، برخوردها، کنش وواکنشهائی می بینی که سر در نمی آری چطور این اصناف اون مسئله رو توجیح کردن و و رفتاراشون به مراتب بی اخلاقانه تر نسبت به همون اوباشهائی ایست که این دسته آنها را نجوس و لا مذهب می پندارند.

وای به آدمهائی از سده معاصرکه توجیحاتی پیچیده بر کج فهمی ها و منفعت گرائی هائی بر  ظاهر خیر خواهانه دارن که همشون بوی ریا و فریب می ده و دنیا دنیا با صداقت و راستی فاصله داره.

آدمهائی که منتظرند برادرانشون خطائی و اشتباهی بکنه و به جای ستار بودن کوس رسوائی سر بدن و وقتی انتظار دست گیرازشون داری، می بینی طرف را نردبان کردن و پا بر پشت اون شخص زمین خورده می گذارند و فقط می خوان آسیبی به خودشون نرسه لذا سریعا ازش بیزاری می جویند.

 مرامی که تو صنف دائم الخمرها هم نیست. اگه یه پیاله بهشون برسه ، می خواهند همه رو به مهمانی فرا بخوانند.

 ولی وای بر قوم ریا کار،پر فریب، خشک مزاج و منفعت جو که متاسفانه دور و اطراف منو تا دلت بخواد فرا گرفتند و من حتی در خوابم هم از ترسشون باید تقیه کنم. چون این قوم، حرمت هیچ چیز حتی نان ونمک ، نسبت قوم و خویشی ، دین و مدیونی و  خوبی هائی که بهشون کردی رو نگه نمی دارند.

خدایا چه شد که نا خواسته در بین این جماعت گرفتار شدم و راه نجاتی هم برام متصور نیست. خدایا پناه می برم به تو از شر این جماعت قدر ناشناس و خشک مرام.خدایا عزتم را از تو طلب می کنم و عهد می بندم دیگر دست نیاز به روی این قوم دراز نکنم و نخواهم این قوم حتی در وقت حاجت دستگیرم باشند چون دیگر می خواهم فقط خودت دستانم را بگیری .

 من چقدر اشتباه می کردم برای سرو سامان دادن اوضاع و اموراتم،رو کمک خلق حساب باز کرده بودم تو  جائی که تو بودی! متاسفم که انتظار یاری از خلق داشتم و نا خواسته از تو غافل شدم. خدایا شرمندهام در جائی که خالقی مهربان و دست گیری مثل تو که دمادم می خواندیم که یاریم کنی ،نظر به مخلوق پر از نیاز کردم خدایا توبه و استغفار می کنم و دیگر اموراتم را از اول تا آخر به تو می سپارم.پس تو کمکم کن که آخرین و تنها ترین امیدمی!


طعنه بــــرخسته رهروان نزنید

بـــوسه بر دســـت رهزنان نزنید


چون کمان کهنه شد، کمانش  پیر
به هـــدف تیر ازآن کــــمان نزنید


تکیه بر زنـــــده گان کنید ای قوم
تاج بــــر فرق مــــردگان نـــزنید


هیچ گاهـــــی خزف گهر نــــشود
خــــاک در چشـــم مردمان نزنید


چـــــون خود ازهمرهان قافله اید
هـــــمرهء دزد کاروان نــــزنـــید


باده با دوست در عیان چو خورید
لقــــمه با غــــیر در نهــــان نزنید

 

نظرات 17 + ارسال نظر
گل بارون شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 05:46 ب.ظ

شعرت خیلی قشنگ بود والبته پر مفهوم.
خدا هیچ چیزی رو باارزشتر از آبروی مومن نمیدونه و ازش نمیگذره.
ایشالا مشکلت هره زودتر برطرف بشه.

مشکل من نیست من اشتباهی نداشتم نهایتش هم برام بد نمی شه چون اشتباه نکردم

سرباز شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 07:04 ب.ظ http://mylifedays.blogsky.com

چی شده باز از دست این جماعت بیشعور؟
خیلی سخته توی یه جمعی باشی و نتونی مثل اونا پست فطرت و کثیف باشی....

کاش بجای همه خوبی های زمین فقط اخلاقهای ساده ومعمولی رو داشتیم و رعایت می کردیم

touska شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:52 ب.ظ

دقت کردی اگه هزارتامذهبی بامرام ببینی ولاش یه مذهبی بی مرام...اون یه دونه ناخلف به چشمت زیاد میادو همینطوراگه تو هزارتاعربده کش بی معرفت یه بامعرفت پیدا بشه باز همون به چشمت زیاد میاد....
شایدچون بدی بده. واز مذهبی بدتره...شایدم چون سروکارت باهاشون بیشتره دیدنشون دردناکتره...بهرحال خدابه همه بینش واقعی وبه تو صبر مضاعف بده

انشا.... مثل ما گرفتار نشی

سراب بیابان یکشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:41 ق.ظ htpt://http://sarab-biaban.blogsky.com/

نمی دونم کی ؟چی شد ؟چی گفت ؟ولی خیلیا ارزش این و ندارن که تو رو انقدر ناراحت کنه وآرامش تو بهم بریزه .
امیدوارم .........

یزید ارزش ناراحتی امام حسین و نداشت ولی اونو کشت و دنیائی رو محروم کرد از وجود امام و واقعه عاشورا هر روز تکرار می شه نه با وسعت کربلا ولی همیشه یه کسائی با درک نا درست یا منفعت گرایانه از دین سر حق را می برن.
ممنون

گندم یکشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:04 ب.ظ

کمتر وقت میکنم نت بیام کلی از پستات عقب موندم
یادش بخیر یه روزی همه جا همیشه اول میشدم
این نیز بگذرد خان دایی

فک کردم باکلاس شدی و مثل دختر خاله های تازه به دوران رسیده ات تحویلمون نمی گیری بیشتر سر بزن به ما دخترم

30ساله3ساله یکشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 07:58 ب.ظ

سلام عمو شی شده می شه به منم بگی

برو بابا دیگه هم نیا

حسین بابا یکشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 07:59 ب.ظ

بابا حسن کی اذیتت کرد بگو به حبیب بگم بزندش

بابا حسن کیه گلابی؟باباتو گم کردی من سروشم

30ساله3ساله یکشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 08:09 ب.ظ

شرا نیام عمو شرا ازم بدت میاد شرا محمد حسیبنو دوست داری ولی منو دوست نداری

کی گفت ازت بدم میاد خیلی هم دوست دارم ولی اسمتو درست بزار حرفای گنده تر از دهنت هم نزن کجا سی سالته بنویس سه سالمه لوس بازی هم در نیار
شوخی کردم هر وقت دوست داری بیا

30ساله3ساله یکشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 08:14 ب.ظ

منون عمو دوست دالم.باشه ولی شون شواد ندالم مانانم میویسه هر شی می گم من سه سالمه مانانم سی سالشه منم اسممو گذاشتم سی ساله سه سالمه

باشه پسرم بازم بیا کامنت بزار گلم البته با بابات که سوادش بیشتره درست میویسه نه غلط غلوط

مانان یکشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 08:18 ب.ظ

من بلدم درست بنویسم می خوام هر چی گفت با زبان خودش بنویسم. اینم شخصیت حسین وبی

جالبه اینم نوعی بازی سرگرم کننده اییه. باشه ممنون از عدم حضورتون

دل نوشته دوشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:58 ق.ظ http://fun-thing.blogsky.com

حس ترس برا بعضی جاها خیلی خوبه

باعث می شه خودمونو دور نگه داریم و آسیب نبینیم

ممنون درست می گید

گندم دوشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 03:41 ب.ظ

منو این کارا؟؟؟!!!من اصن بلدم خودمو بگیرم و کلاس بزارم عاخه؟!!
چشمممممم
میبینم که حسین خیلی از اینجا خوشش اومده
ببین من اولین بار اوردوش اینجا ها

شاید بهش بگم دیگه نیاد وبم

سرباز سه‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 05:52 ب.ظ

باده نوشی که در او روی و ریایی نبود
بهتر از زهد فروشی که در او روی و ریاست...

شعر جالبی بود ممنون

touska پنج‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:38 ب.ظ

خوب با ۳۰ساله ۳ساله ومانان وباباحسین حال میکنیا!!

آنیتا جمعه 8 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 07:09 ب.ظ

بد نیست ادمها قبل از این که به خودشون اجازه بدن در مورد دیگران صحبت کنن...!یه نگاهی به رفتارای خودشون حداقل طی چند سال اخیر بندازن تا ببینن علت دوری از همدیگه و تحویل نگرفتن تازه به دوران رسیدن نیست چیزه دیگه ایه!!!!!!!!!!!!! این جواب چیزی بود که به گندم داده بودی.

جواب من به گندم فقط برای اون بود که یه آشنایی عمیق فکری در خصوص عقاید با هم داریم ما بقی هم شاید بتونند بخو نند ولی گمان نکنم درست باشه قضاوت کنند الاهه من.
آنقدر حرف نگفته دارم که نمی دونم جی بگم واز کجا بگم.
خسته از جماعت ریا کارم که تقوا ندارن ولی ادا زیاد دارن نمازهای تو جمعشون ساعتیه و نمازهای صبحشون قضا کسائی که قیمت خیلی چیزای با ارزشو کم کردن مثل خانواده خودشون و از صله ارحام نعنه اش را آموختن کاش می شد مثل اصحاب کهف به خواب ابدی رفت و تحولات زودگذر قوم پر ادعای کم کار را ندید.

انیتا جمعه 8 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 07:35 ب.ظ

ضمنا این درست نیست که ما خودمونو با کسی مثل امام حسین مقایسه کنیم. فکر میکنم تو این همه کامنت عاقلانه ترین و قشنگترین جوابو توسکا داده!

کجای حرف ما مقایسه با امام حسین بود هر چند ما وقعه عاشورا در زندگی ما هر روزه تکرار می شه و ما می تونیم خودمونو تو صحنه کربلا ببینیم که از کدام قماشیم حقیم یا کسائی که آخرین لحظه به حق می پیوندن یا باطلیم و آخرین لحظه شقی می شیم

علیرضا یکشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 02:31 ب.ظ http://aloonak14.blogsky.com

سلام و عرض ادب...
یاد یه حکایت از گلستان سعدی افتادم.دقیقش رو یادم نیست ولی مضمونش این بود که یه بار نیمه های شب سعدی که اون موقع سن کمی داشت بیدار میشه و پدرش رو می بینه که داره قرآن می خونه و بقیه همه خوابیدن.میره پیش پدر و شروع می کنه به قرآن خوندن و عبادت کردن.بعد یه مدت به باباش میگه یکی از اینا پا نمیشه دو خط قرآن بخونه دو رکعت نماز بخونه/که بعدش بابا بهش می توپه و میگه تو هم بخوابی بهتره.واس چی خودتو بزرگتر از بقیه دیدی و بهشون حرف زدی.
به قول حافظ "می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب/چون نیک بنگری همه تزویر می کنند"

ممنون از نظرت متاسفانه دور و بر من آدمهای مذهبی نمای بی اخلاق زیاده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد